Wednesday, August 15, 2012

رنگ عوض می کنیم

نبض جامعه…
مطالبی را که از این به بعد زیر این عنوان قرار می دهیم مشاهدات و دل نوشته هایی است از روابط روزمرۀ انسان های جامعۀ ما. مشاهداتی که به گرفتن نبض جامعه کمک می کند. شما نیز می توانید با ارسال مطلب در این ستون سهم بگیرید.
«جافک»


رنگ عوض می کنیم

من فقط يک کار بلدم
که کتم را پشت و رو کنم
اما هميشه طرف مناسب اش!
آنقدر کتم را پشت و رو کرده ام
که از هر طرفش چاک خورده است


هوا دم کرده بود، چند لحظه ای بود که سوار تاکسی شدم. سمت چپم خانم جوانی بود که مشخص بود کارمند اداری است و سمت راست هم یک آقای جا افتاده. جلو هم آقائی با کوله پشتی بغل راننده نشسته بود.
احتمالا دیده اید که بعضی از تاکسی ها یک پلاکادر جلوی ماشین زده اند. و کلی اصول دین روش نوشته اند: لطفا درداخل ماشین با موبایل صحبت نکنید، قبل از پیدا شدن کرایه خود را آماده کنید، درب را آهسته ببیندید و.....
…هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود، راننده سیگاری روشن کرد و دستشو از پنجره آورد بیرون که باصطلاح دود سیگار داخل نیاد، خانم سمت چپی که با موبایل داشت صحبت میکرد، بدون مقدمه گفت آقا ما روزه ایم! راننده یه نگاهی داخل آینه جلو انداخت و حس کرد که این خانم از اون تیپائی نیست که گیر بده! همونموقع آقائی که جلو نشسته بود بدون نگاه کردن به عقب گفت خوب روزه ای باش به ماچی! راننده انگار که پشتیبان گیرآورده بود یکمی تکون خورد اما چیزی نگفت. بغل سمت راستی یه نگاهی به من و یه نگاهی به خانم و به راننده و اون آقای بغل دست راننده کرد گفت: گور پدر این دولت همینمون مونده که این خانم برای ما تعیین تکلیف کنه، خانمه یه نگاهی به من انداخت و تو گوئی قصد حمایت داشته باشد منتظر پاسخ من بود.
…گفتم خانم درسال چند ماه روز میگیری؟ گفت یک ماه. در سال. چند بار سوار تاکسی میشی؟
: تقریبا هر روز.
گفتم شما بجای اینکه گیربدی ماه رمضانونه، به این آقا اعتراض میکیردی که آقای راننده، تاکسی یک وسیله عمومی است شما اجازه ندارید سیگار بکشید. گفت من هم همین منظورم بود. ما شما گفتید آقا ما روزه ایم، یعنی اگر ماه روزه نبود سیگار کشیدن راننده اشکالی نداشت.
…خانمه شروع کرد از نو با موبایل صحبت کردن. خیلی مودبانه رو به راننده گفتم آقا شما برای مسافرم ارزش قائلی یا نه؟ گفت آقا ما کوچیکه شمایم ما توی این گرما بخاطر حال شما مسافرکشی میکنیم. حرصم رو درآورد. گفتم شما کلی اصول دین نوشتید برا مسافرو چسبوندین روی شیشه!، با موبایل صحبت نکنید، کرایه را قبل از پیاده شدن آماده کنید و.....
سیگارم که میکشی، تازه توی این گرما حاضرم نیستی کولر ماشینتو برا خودت روشن کنی، صندلی هاتم که خرابه، توی این گرما هم که دستگیره درو ور داشتی، خوب ما چه گناهی کردیم که دود سیگار تو را تحمل کنیم؟. انگار که نفت ریخته باشم رو آتیش،  راننده کمی جابجا شد و گفت: پدر بیامرز بنزین لیتر 700 تومون، مرغ هم که کیلوئی خداتومن شده، خوب چطوری میتونم کولربزنم، رفتم روکش صندلی ها رو درست کنم گفت میشه 170 هزارتومن. آهسته ،آهسته صداشو بالا برد،گور پدر احمدی نژاد. بدون تامل گفتم این یکی رو خوب اومدی، اما دود سیگار برای مسافرا ضرر داره! بزن کنار سیگارتو راحت بکش بعد از نو حرکت کن آقایون مشکلی ندارند این خانمم فکر کنم مشکلی نداره، مگه همش 2 دقیقه بیشتر زمان می بره. اون دو تا آقا با اشاره سر تائید کردنند. خانمه هم هنوز مشغول صحبت با موبایل بود.
… موبایل راننده زنگ زد. سلام مسعود چطوری؟ چی شد؟ گیر آوردی؟ شب میای برا افطار! حاجی هم میاد، همه دور هم جمع هستیم! یه هزاری در میارم میدم تا قبل از پیدا شدن کرایمو داده باشم. هر چی منتظر شدم دویست بقیه رو بده انگار نه انگار، گفتم احتمالا زمان پیاده شدن میده. آقا مرسی من پیاده میشم. همزمان با پیاده شدن، راننده گفت آقا درو یواش ببند. از درکه پیاده شدم، گازشو گرفت، زدم رو کاپوت ماشین، آقا هزارتومن دادم بقیه شو ندادی....
…رسیدم سرسوپر محله که ماست وشیر بخرم. سلام هادی چه خبر خوبی؟ مرسی بد نیستم. یک تلویزیون داخل سوپر نصب بود. بازی کشتیه؟ آره حق! خوری کردنند داور به نفع گرفته. گفتم حالا چرا حرص میخوری یکی دیگه پول میلیاردیشو میگیره تو حرص شو میخوری، همش تقصیر این مربیست خیلی بی عرضه است!  باید مربی رو عوض کنند! هادی شیرآوردی؟ آره برو انتهای یخچال وسطیه،
یه بطری شیر، یه ماست و پنیر ناطق نوری، یک کیلو شکرمکارم شیرازی، یک جعبه بیسکویت سلامت، یک تن ماهی شیلتون. جمع میزنی؟
 باشه. قربانت مرسی جان من باشه برو بعدا! حساب میکنیم.
بگو دیگه!  قابل نداره 12800تومان، چرا؟ شیرو نگاه میکنم 300 گرون شده، تن ماهی 700 تومان گرون شده و....
مرداد ماه 91  
سیامک

No comments:

Post a Comment